|
قدیمــــــــــ به عشقمــــــــــــ
عشــــ♥ــــق یــ ـعنـ:
تمام خوبـــــی حس مالکیتـــــــ اینه که این شـــــــــــب ها چقدر دلـــــــم می خواهد کســی آرامــــــــــــــ بــهم بگویـد: " بـمیــــــــــری انشاالله " و من فـریــــاد بـــزنم :" آمـــــــــــیـن "
خواست دیگـــه نبآش ،
آفریــــــــن ... چــ ـــه با ارآده لعنَت به دبســـــتانـــ که تو از درســ ـــهاش ، فقط تصمیــم کبــر رو آموختـــ
ســــــــــختـــــــــ است وقتی از شـــــــــدت بـــــــــــغــــــض
باید از امشب مثل کوه درد باشی مثل همین امشب سیاه و سرد باشی حالا که دنیا روی اسمت خط کشیده در دفترش باید که برگی زرد باشی باید اگر می میرد امشب خنده هایت بر گریه ات مغرور باشی، مرد باشی حوای تو دیگر نکرد آدم حسابت باید از امشب از بهشتت طرد باشی از خانه بیرونت که می کردند حتی گفتند قسمت بوده تو ولگرد باشی باید به فکر واژه هایی ناجوانمرد جای حروف بی کس “برگرد” باشی خواهی که نامردی نبینی ای دل من باید شبیه دیگران نامرد باشی
خلقت من از ازل یک وصله ناجور بود من که خود راضی به این خلقت نبودم زور بود ای خدا گر من نمی بودم جهانت نقص داشت؟ ای فلک گر من نمیزادی اجاقت کور بود؟ من که باشم یا نباشم کار دنیا لنگ نیست گر بمانم یا بمیرم قلب کس را تنگ نیست
نظرات شما عزیزان:
|